تو یک امید دیگری برای قلب خسته ام
مرا ببر به آسمان که از زمین گسسته ام
زمین برای رفتن است،برای دل بریدن است
تمام عمر زندگی برای بنده بودن است
برای عشق و عاشقی...
برای پر گشودن است
ولی چه سود...
تمام زندگی من به محنتی گذشت رفت
دو روز عمر بندگی چه بی ثمر گذشت و رفت
زمان کودکی خود،میان مرگ و زندگی
کبوتری حیات داد،شدم اسیر زندگی
و من اسیر زندگی ، سر قرار بندگی
نشد که بندگی کنم،نشد شهید بندگی
نشد ولی...
امید من به بندگی برای آن خدای صبر
تویی شهید بندگی،تویی شهید راه حق
تمام غصه های من دو روز عمر بندگیست که بی ثمر گذشت و رفت
چه بی ثمر...
به سادگی...
دلم برای بندگی،دلم برای شهد عشق
دلم برای پر زدن،دلم برای مشق عشق
میان راه من بیا و راهبر رهم تو باش
دوای درد من،خداست
بیا و دردمو دوا
بیا که بندگی کنم برای آن خدای صبر
امید من تویی و تو،تویی شهید راه صبر
زمان و وقت پر زدن بیا و داد من برس
سر قرار آسمون ، سر قرار من برس
نویسنده:فاطمه سادات یوسفی